کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

مطلبی که به نظرم خیـــــــــــیلی خوبه! خیلی دوسش دارم. از وبلاگ یک جای دنج

9 رفتاری که شما را شادتر میکند: 1-همیشه تلاش کنید تا به انتظاراتتون از زندگی شکل بدید..درواقع زندگی با انتظارات ماست که ادامه داره.صبح که از خواب بیدار میشید به این فکر کنید گه زندگی قراره یه سورپرایز فوق العاده براتون داشته باشه و به انتظار اون، روزتون رو سپری کنید و در طول روز مدام به این فکر کنید که  سوپرایز امروزم چی میتونه باشه؟ 2-زمانی رو برای برنامه ریزی و اولویت بندی کارهاتون اختصاص بدید..یکی از چیزهایی که به شما استرس وارد میکنه فکر کردن به حجم کارهای زیادیه که برای انجام دادن دارید.پس بهتره بجای آزار دادن خودتون یکی یکی بر اساس اولویتها آنها را انجام بدید. اگه امروز فقط یکی از آنها را انجام بدید به این معن...
29 دی 1391

بافت آفریقایی :دی ( 27.10.91 )

گاهی شده دچار نت زدگی بشین؟ من این دو سه روز تو همین حس به سر میبردم! یعنی اصلا دلم به نوشتن نمی رفت! فردای اون روزی که مهمون داشتیم عمو یحیی و خانومش ( دوست بابا و خانومش ) زنگ زدن که دلمون برای کوروش یه ذره شده میخوایم بیایم ببینیمش! منم از ظهر شامُ آماده کردم که شب اذیت نشم. ( سوپ و ته چین دوباره ) و یه کیک زبرا درست کردم( بقیه کیکا رو امتحان نکردم خوب! این یکی رو واردم ) اونام یه جعبه کوچولو پای سیب آورده بودن! سوپ عالی بود ولی ته چین از قالب درنیومد نمیدونم چرا! ولی من که با هیشکی تعارف ندارم خیلی ریلکس همونجوری آوردم سر سفره دیروز ( سه شنبه ) نهار ماهی درست کردم با همون ته چینای داغون خوردیم. البته با دو نوع پخت. برای خودم ...
28 دی 1391

مهمون

خیلی خسته ام بچه ها! دیروز مهمون داشتیم. داشتیم صبحانه میخوردیم که داداش رئوفم بعد از امتحانش از دانشگاه اومد خونمون! منم سریع خمیر پیتزا رو درست کردم و موادشُ آماده کردم برای ناهار! 2 ساعت بعد انسی جونم و یگانه و حمیدرضا خوشگلمم اومدن و دوباره خمیر درست کردم و ساعت 3 بود که مردا اومدنُ ناهار خوردیم. چقدر حمیدرضا با مزه شده خـــــــدا! دو تا دندونای نیش بالاش دراومده. یه جور با مزه ای چاردست و پا میره! یه پاشُ جمع میکنه زیرش و با پای دیگش خودشُ میکشه جلو. بعد از ظهر به فکر شام افتادم. ته چین مرغ و بنیه قارچ و پیاز درست کردم. البته قبلشم کیک زبرا درستیدیم با انسی! ولی نمیدونم چرا دیروز تا این حد خسته شدم. یعنی بینهایت! هنوز کمرم درد میکنه! دق...
25 دی 1391

پیامبر مهربانی رحلتت تسلیت!

پیامبری که این روزا خودش و دین زیباش از هر روز دیگه ای تنها تر و غریب ترِ! و ما فقط یاد داریم تولدشونُ تبریک بگیمُ از دنیا رفتنشونُ تسلیت! امام رضا جونم دیگه ما که همسایتونیم. داریم میبینیم چه جنایتا تو شهرتون انجام میدن و به اسم دین و مذهب و هر کوفت دیگه ای به خورد مردم میدن! چقد مظلومین شما!! درست همون طور که زمان حیاتتون بودین! شهادتتونُ تسلیت میگم!   دیشب دختر همسایه برامون شله زرد آورد. امروز صبح همسایه دیگمون برامون شله زرد آورد. مامان اعظم برامون شله زرد فرستادن! عایا دلیل خاصی داره همه تو یه روز خاص یه مدل نذری میدن؟ چقد خوب بود مثلا دختر همسایه بالایی پلو مرغ میاورد, همسایه دیگمون کباب برگ, مامان اعظم جان هم مثل...
22 دی 1391

پنجشنبه ( بالاخره پلو ماهی خوردیم :دی )

دیروز با کوروش رفتیم خونه مامانم و اونجا بودیم تا ساعت 10 شب و اومدیم خونه!  خبر خاصی نیست. فقط امروز بالاخره پلو ماهیَ رو پختم! اینقدر خوشمزه بود که هنوز دلم میخواد یه قابلمه شوید پلو رو با 10 تیکه از ماهیِ بخورم.  این لبا فقط جون میده واسه رژ زدن!  ...
21 دی 1391

صندلی غذات مبارک پسرکم

دیروز عصر بعد از اومدن آقای پدر و استراحت کردنشون, دیگه من نمی تونستم تو خونه طاقت بیارم و حاضر شدیم و رفتیم به سمت سناباد برای خریدن صندلی غذا (موقع خرید سیسمونی, تبدیل به یک مادر قانع شده بودم و با خودم گفتم نمیخواد! تا کی که غذا خور بشه! الان لازم نداره! بعد الان میبینم مثل موش میخواد فرار کنه, در نتیجه لازم داره!) بعدشم پیاده رفتیم کتاب فروشی شازده کوچولو و 4 تا کتاب واسه کوروش گرفتیم و بعدش ماهی فروشی ( من عاشق ماهیم! عاشق ها!! یعنی اگه هر کدوم از شماها میخواین منُ ذوق مرگ کنین دعوتم کنین خونتون برام ماهی درست کنین ) بگم از قیمتای نازنازی! 1 کیلو و نیم فیله ماهی حلوا سفید 25 هزار تومن, 4 تا ماهی غزل آلا 20 هزار تومان ناقابل ...
20 دی 1391

3 شنبه ( قورمه سبزی پزون )

ناهار امروز قورمه سبزی دو نفره با پسری: برنجُ کته کردم! حوصله نداشتم صاف کنم! راستی1* انسی جونمم سرما خورده! همش میخوام بگم بیان خونمون یه چیزی میشه! منمم نمی شه برم خونشون میترسم کوروش مریض شه!   دلم برات تنگ شده خواهر مهربونم/حمیدرضا جونم/ یگانه جون ...
19 دی 1391

2 شنبه ( پیتزا پزون )

دیروز عصر میخواستم کوروشُ ببرم حموم, همه وسایلشم آماده کرده بودم ولی دیدم آب گرم کن خاموشِ! منتظر شدم محمد بیاد روشنش کنه! بعد ببرمش! وقتی محمد اومد اول شام خوردیم بعد کوروشُ بردم حموم و بعدش 5 کیلو استخون دنده گوسفندی که محمد گرفته بود ( همیشه میگیریم ) شستمشون و ریختمشون تو زودپز تا صبح بجوشه! برای به دست اومدن آب قلم. خیلی مقویه! استخونا رو پر میکنه, خیلی ام غذا رو خوشمزه میکنه! هم برای خودمون استفاده میکنم هم کوروش! بعدم برای ناهار امروز خمیر پیتزا درست کردم. بعدم نشستم یه تیکه از فیلمی که گل.شی.فته. فرا.ها.نی جدیدا در نقش یه زن افغان بازی کرده رو دیدم. خوشم اومد از فیلمش حالا وقت کنم سر فرصت میشینم میبینمش! صبح بعد از خوردن...
18 دی 1391

یکشنبه ( امروز بقیه عکسای آتلیه آمادست ) آخــــــــــ جون!عکس مرغ ترش اضافه شد.

سلام دوستای گل خودم. دیشب محمد اومد خونه و گفت نتُ وصل کردم. دستشم درد نکنه! میدونه من چقد به اینحا عادت کردم و  یه روز نیام انگار یه چیزیم کمه! دیشب آشِ خیـــلی خوشمزه بود و من با خیال راحت یه کاسه پر خوردم. چون کالریش زیاد نیست. پیشنهاد میدم حتما درستش کنید. غذای ثابتتون میشه! امروزم مرغ ترش درست میکنم. البته فک کنم با اون چیزی که معروفِ به مرغ ترش فرق کنه ها! به سبک خودمه و خواهریم! البته نمیدونما! شاید بقیه هم اینحوری درست کنن! من ندیدم ولی! خلاصه امروز صبح ساعت 9 و نیم بود که بیدار شدیم و صبحانه که خوردیم و الانم کوروشُ خوابوندم و در خدمت شمام. هر روز که آپ میکنم حرف جدیدی ندارم خوب!  راستی1* امروز با انسی حرف می...
17 دی 1391